نرگس امینی و هومن برقنورد در بازسازی یک نمایش"تخت حوضی" موفق بودهاند، اما نتوانستهاند از مرزهای این شیوه نمایشی فراتر بروند. آن چه تماشاگر در کار میبیند و به عنوان یک اثر سرگرم کننده موفق از آن لذت میبرد، همان چیزی است که در تماشاخانه گراند هتل به نمایش درمیآمده و تماشاگران را میخندانده است.
نرگس امینی و هومن برقنورد در بازسازی یک نمایش"تخت حوضی" موفق بودهاند، اما نتوانستهاند از مرزهای این شیوه نمایشی فراتر بروند. آن چه تماشاگر در کار میبیند و به عنوان یک اثر سرگرم کننده موفق از آن لذت میبرد، همان چیزی است که در تماشاخانه گراند هتل به نمایش درمیآمده و تماشاگران را میخندانده است.
مهدی نصیری:
همچنان که عنوان نمایش"خلایق هر چه لایق" نشان میدهد، این اثر استفاده از تمثیل و کنایه را برای روایتش انتخاب کرده، اما تمثیل، رویکرد زیرساختی محکمی در کلیت کار ندارد و تنها به عنوان ابزار توجیه آن مورد استفاده قرار گرفته است. خلایق هر چه لایق قصد دارد ضمن روایت مقطعی از تاریخ نمایش در ایران، به ورطه ابتذال کشیده شدن آن را به نمایش بگذارد. اما باید به یاد داشت که در این حوزه، منتقد، خود توسط معیارهای سنجشش نقدپذیر است.
هومن برقنورد در نمایش ابتذال شکلی از نمایش ایرانی را مورد انتقاد قرار میدهد. او برای این که به عنوان منتقد یک گام فراتر از این آثار حرکت کند، تمثیل و کنایه را به کار میبرد و ضمناً در حوزه اجرایی نیز به عنوان"راوی" از نمایش جدا میشود.
البته نوعی هوشمندی در پرداخت متن وجود دارد که نگاه سنجشگر مؤلف را تا اندازهای در اثر برجسته میکند. به عنوان مثال وجود راوی میتواند زاویه دید متفاوتی از آن چه اتفاق میافتد، ارائه کند. کما این که حتی راوی داستان در برخی فصول به منتقد آن هم مبدل میشود. اما موضوع نمایش و آن چه که در آن مورد انتقاد واقع میشود، بر هم منطبق هستند؛ بدین معنا که کارگردان برای نشان دادن نوعی از نمایش که آن را مبتذل معرفی میکند، به ارائه مستقیم آن در صحنه میپردازد. برقنورد فعل مورد انتقاد را به همان شیوه که هست بر صحنه میآورد و کلیت اثرش را بر آن منطبق میسازد و تنها در بخشهایی از دور به آن اشاره میکند و آن را مورد انتقاد قرار میدهد. در صورتی که برای تحلیل یک موضوع بهتر است به برآورد مؤلفههای آن پرداخت شود و از تکرار مشابه آن پرهیز گردد.
"باقراف" از قفقاز به تهران میآید و گراند هتل را که نمونهای مشابه هتلهای شیک فرنگی است، راهاندازی میکند. او پس از گذشت سالها برای رونق بیشتر هتل و جلب توجه مهمانان خارجی، تماشاخانهای در هتل راهاندازی میکند تا مسافران را سرگرم نماید. اما نمایشها رفته رفته به ورطه ابتذال گرایش پیدا میکنند...
آن چه در خلایق هر چه لایق روایت میشود، کل این داستان است که به قلم نرگس امینی نوشته شده است. راوی در ابتدای نمایش هوشمندانه وارد سالن میشود و بلافاصله خودش را در بین نمایش و تماشاگر قرار میدهد. در حقیقت نقش این راوی، همان نقشی است که کارگردان در اجرا باید داشته باشد؛ یعنی روایتگر و منتقدِ آن چه که بر صحنه نمایش داده میشود. راوی در ابتدای نمایش، کارِ وارد کردن مخاطب به فضای نمایش را انجام میدهد و در ضمن به نحوی کاملاً تأثیرگذار بر وَجه کمدی آن دامن میزند.
راوی علاوه بر درگیر کردن بیشتر مخاطب با فضا و ماجرای داستان، ژرف ساخت اثر را نیز با جدا کردن زاویه دیدی متفاوت توجیه پذیر میکند. بعد از آن روایت داستان باقراف و حکایت نمایشهای گراند هتل آغاز میشود و از این جا به بعد است که راوی(کارگردان) خودش را کنار میکشد و تماشاگر را با نمایش تنها میگذارد. بنابراین نمایش باقراف که در گراند هتل اتفاق میافتد ارزشی مستقل پیدا میکند و حتی میتواند یکی از نمایشهایی باشد که سالها پیش در گراند هتل اجرا شده است.
نمایش در هجو موضوع مورد نظرش موفق است. پرداخت متن در حوزه پرورش کلام کمیک مؤثر است و تقریباً در تمام مدت زمان اجرای نمایش تماشاگر را درگیر میکند و میخنداند. هر چند نوع کاربرد گفتار(و عمدتاً متلکهای نمایش) کاملاً مشابه همان نمایشهایی است که شیوهشان به سخره گرفته شده است. شیوه پرداخت متن نمایش هم که ظاهراً به شدت تحت تأثیر موقعیتهای کمیک بوده به خوبی کار کرد پیدا کرده است. ترکیب موسیقی با این کلام(و حتی در بخشهای زیادی با حرکات بازی) این عنصر را به یک ابزار کلامی همراه و موزون تبدیل کرده است. به ویژه آن که در بخشهایی گفتار منظوم و زیبای متن، چارهای جز کامل شدن با موسیقی ندارد. در مجموع نیز موسیقی و آواز به شدت نمایش را تحت تأثیر قرار داده و بر جذابیتهای آن در زمینه ارتباط با مخاطب افزوده است. این ابزار حتی در به دست دادن یک ریتم مشخص و منظم نیز کاملاً مؤثر بوده است. بنابراین نرگس امینی و هومن برقنورد در بازسازی یک نمایش"تخت حوضی" موفق بودهاند، اما نتوانستهاند از مرزهای این شیوه نمایشی فراتر بروند. آن چه تماشاگر در کار میبیند و به عنوان یک اثر سرگرم کننده موفق از آن لذت میبرد، همان چیزی است که در تماشاخانه گراند هتل به نمایش درمیآمده و تماشاگران را میخندانده است.
بازی خوب بازیگران نمایش را هم در زمینه آن چه که نمایش از آنها میطلبیده میتوان مورد بررسی قرار داد. نرگس امینی، سینا رازانی، مسعود میرطاهری و نوشین تبریزی متن را با بازیشان تکمیل کردهاند و با کمک حرکت و بیان(گویش و کلام) به کمدی اثر دامن زدهاند. میزانسنها و طراحی حرکات اجرا در بخشهای مختلف آن با هم متفاوت است. در حقیقت میزانسنها آن جا که اسیر طراحی صحنه نمایش شدهاند، کم تحرک و ساکن هستند و آن جا که از قید و بند دکور آزاد میشوند و وارد عرصه وسیع و باز نمایش تخت حوضی میشوند، قدرت ارائه بیشتری مییابند. دکور نمایش خلایق هر چه لایق آن جا که از تخت بزرگ باقراف خلاص میشود، به عرصه مناسبتری برای اجرا مبدل میگردد. در این طراحی دکور دو سکویی که در دو طرف انتهای صحنه با پلهها بالا رفتهاند به خوبی توانستهاند کمپوزیسیون صحنه را وسعت دهند و با قرار دادن دو شخصیت"کاووس" و"طاووس"، ابعاد مناسبی از آن را به وجود بیاورند و عمق صحنه(میانه دکور) را هم جلوه بخشند. در پیشانی صحنه هم با قرار دادن بازیگران(علی قلی و جهانگیر) باعث تکثیر بعد بصری در همه جای صحنه شده است. قرار دادن دو صندلی در دو طرف تخت بزرگ وسط صحنه نیز دکور متقارن را به نمایی مناسب تبدیل کرده است، اما عمده ایراد این دکور اول به وسعتی که تخت در وسط صحنه اشغال کرده مربوط میشود و دوم به سکون و ایستاییای که در نتیجه میزانسنهای بی تحرک به وجود آمده است. (طاووس و کاووس در دو گوشه عقب، باقراف در وسط و"گل اندام" و"گلین" در طرفین میان صحنه، حداقل در بخش طولانی ابتدای نمایش در مکانی کاملاً ثابت قرار گرفتهاند و هیچ حرکتی ندارند.) در این بخش طولانی تقریباً اکثر حرکات بازیگران به همین مکانهای ثابت محدود شده است و تنها"جهانگیر"، "علی قلی" و "مش قباد" هستند که تحرک دارند. در حقیقت بی تحرکی پنج بازیگر دیگر، آنها را جزئی از طراحی صحنه کرده و بر ضعفهای میزانس افزوده است. این سکون و ایستایی که کمی پس از خروج راوی وارد اجرا میشود، در بخش بعدی و با خروج تخت بزرگ وسط صحنه برطرف شده و بر تحرک میزانسنها و افزایش ریتم دامن میزند. هر چند که نمایش تا پایان کار اسیر نوعی تکرار مکانیکی و آزار دهنده باقی میماند.